دوشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۸
سعید صدیق
ان وقتها که دستم به زنگ نمیرسید
در میزدم
حالا که دستم به زنگ میرسد
دیگری دری نمانده است.
برمیگردم:
اریش فرید / مترجم آریا ادیب /پسر بچه ها
پسربچه ها
به شوخی
به سوی قورباغه ها سنگ پرتاب می کنند
و قورباغه ها
جدی
می میرند.
چاهار فصل سال
امیرحسین تیکنی
شما را به یاد می آورم
خودم را نه.
می دانم چشم هایتان
شاپور احمدي
من به دام فرشتگانِ پريروز افتادهام
براي كوچنشينان تنگ تينا
طاهره صفارزاده
آتشفشان
در زمستان
و زلزله
در تمام فصول
گردشگران جهاني هستند
تقدیم به کودکان جنگ
"حسین فرزاد"
باید برای کودکی که فردا صبح به دنیا می آید
یک تابلوی نقاشی آماده کنیم...
مهمانی /شیرکو بی کس
ترجمه: محمد رئوف مرادی،
آمدی
با من بودی
وقت بازگشت
گل و آینه و شانه را با خود بردی،
و برای من شعری زیبا
زیبا جا گذاشتی و من کامل شدم.
فریدون مشیری
تولد 3 ابان
من آنچه را احساس باید کرد
یا از نگاه دوست باید خواند
هرگز نمی پرسم
هرگز نمی پرسم که : آیا دوستم داری ؟
قلب من و چشم تو می گوید به من : آری
همه ي ماجرا همين بود. / غلامرضا منجزي
شكوفه ي سرخ انار
در خيال خاكستري اسفند
آرزوي يخ زده اي بيش نبود
بازگشت ما
امیر حسین تیکنی
هیچ پنجم
سریا داودی حموله
نخستین زنی که دهان بادها را دوخت
من بودم
تا گم شوم
نه در خودم
در آیینه ای که از تو روشن می شود
انعکاس ثانیه
احسان محمدحسینی
سینه به سینه راز ما ؛ بر دو جهان عیان شده
هر تو بر سینه که هیچ ، بر دل و دست و جان شده
شعری از حکیمه مظفری
این
طعم توست که در دهانم تلخ می شود
...
بجای ماه / امیر حسین تیکنی
گفت این آخرین باری ست که مرا می بینی
آخرین باری ست که از این خیابان عبور می کنی
و برای آخرین بار
به دیدار آخرین زن زیبای جهان خواهی رفت
باور کرده ام
یزدان کاکایی
دلم
به
لکنت
افتاده است
حسين چراغي
تو اگر میخواستی
سنگ را از روی خودم بر میداشتم
خاک را کنار میزدم
طرح نیمه تمام
مجتبی بهادری فر
رفتن
شب های کافه ایست
که میزهایش در سکوت خمیازه می کشند
2 شعر از سریا داودی حموله
آیینه
من می شود
من
زن زیبایی
که در هیچ آیینه ای دیده نمی شود!
کوچک اما با اندکی گیاهان هرز/ کونترگراس / خسرو کیان راد
کوچک اما با اندکی گیاهان هرز
درباغچه اش همیشه چیزی شکوفه می دهد
اغلب جلوی این محوطه ی نرده کشی شده باصفا
می ایستم و خود را می یابم
کَنده شده با ریشه و کاشته شده از نو میان پنیرک و شوید
منتخب اشعار-علی صالحی بافقی
دوختن رفتار ِ غریبی دارد
چشم ها را خیره می کند
لب ها را می بندد
نخی که مرا
به پیراهنِ تو کوک می زند ...
مایاکوفسکی
غمگینم
چونان پیرزنی
که آخرین سربازی که از جنگ برمیگردد
پسرش نیست.
شعری از آمنه شکوهي
همه چیز با تو شروع می شود
پنجره را که می بندم،
حسرت را که روی مترسک سر جالیز می نشانم ...
Ode To the west wind
Percy Bysshe Shelley
الا ای باد غربی /مترجم : عباسعلی پوررضا
ای تند باد سرکش غربی
نفست بازدم پاییز است
ناهید عرجونی
حتی حبابهای کوچک چایی هم ، بیهوده نیستند
بیهوده نیست که سیگار میکشی
و لبخندهایت تلخ میشود
عمران صالحي
فصل انتشار
شعری از لیلا رنجبران
نفس بکش !
حاشیه ی ملیله دوزی روسری ام را
نفش بکش!
امیر مرعشی
...
که لحظه های بی تو بودنم
چگونه
انتظار تلخ دیدن تو را
شماره می کنند
بازدم
رویا تفتی
میخندیدم
سر هر چیزی میخندیدم
حالا سر میز به من میخندد
کفش به من میخندد
Trekking the void
Amir Marashi
فرشته ساری
یکی از ما
یکی از ما باید به او می گفت
فاصله
حکمت کهکشان هاست
یکی از ما ....